اوضاع کنونی جهان اسلام و بحرانهای سیاسی، مذهبی و معنوی آن بر کسی پوشیده نیست و آنچه که از آن بانام “گفتمان مولانا عبدالحمید” یاد میکنیم، راهحل عملی مناسبی برای کاهش بحرانهای مذکور است که با ریشهیابی آرای ایشان در سه دوره از تاریخ مسلمانان و تطبیق آن بر اوضاع امروز جهان اسلام، سعی میشود تا به بنیادها و منشأ اندیشه اجتماعی-سیاسی مولانا عبدالحمید آگاهی یابیم.
ترجیح اسلام بر هر اندیشه فرعی
قرن دوم هجری از نظر بسیاری از مورخان، پرتلاطمترین قرن از میان قرون نخستین اسلامی بود. در این دوره آرا و مذاهب گوناگون فکری، سیاسی و فقهی در میان مسلمانان ظهور کرد و باگسستن اندلس از پیکره دولت عباسی و ظهور امویان اندلس، عملا وحدت سرزمینی عالم اسلام ازبین رفت.
گرایشهای سیاسی اسلامی چون شیعه و خوارج در این عصر بهمبارزات خود علیه حکام دست میزدند و برخی گرایشهای سیاسی بهویژه خوارج از تکفیر مخالفان خود ابایی نداشتند و مزید بر آن جور حکام و گرایشهای قبیلهای سبب شده بود تا شعوبیگری و قومگرایی رشد یابد، همچنین بر اثر تماس مسلمانان باغیرمسلمانان، اندیشههای غیراسلامی طرفدارانی بیابد.
در همین اوضاع فردی فارسی و ایرانی بهنام ابوحنیفه نعمانبن ثابت در کوفه ظهور کرد که بعدها لقب امامأعظم گرفت و بهگفتۀ امام محمدبن ادریس شافعی: “الناس عيال في الفقه على أبي حنيفة؛ مردم در فقه و معرفت دینی وامدار امام ابوحنیفه هستند.”
نام ابوحنیفه باآرای او در کلام و فقه ماندگار شد. وی اهداف و مقاصد دین اسلام و فراگیری آن را در نظراتش مورد توجه قرار داد و مصلحت مسلمانان و جامعه انسانی را برتر از منفعت یک گرایش فکری میدانست و بهدنبال یافتن علت مسائل در فتاوایش بود و مکتبی در فقه و اندیشه را باعنوان “مکتب رأی” بنا نهاد. بههمین دلیل برخلاف گرایشهای سیاسی-دینی عصر خویش، از تکفیر مسلمانان اباورزید و مقوله “لانکفّر أحدا من أهل القبله” او جاویدان شد. او دایره اسلام را فراتر از آن میدانست که بارفتاری سیاسی، بتوان افراد را از آن خارج کرد.
باوجود حمایتهای گاهوبیگاه از جریانها و جنبشهای منتقد و معارض حکومت وقت، ایدئولوگ آنان نشد، و نیز دامان خود را بهحمایت بیچونوچرا از حکام عصرش نیالود. مکتب فقهی او در شرق عالم اسلام که از تنوع فکری و نژادی برخوردار بود، گسترش یافت که دگرپذیری، بلندنظری، توجه بهاهداف و مقاصد شریعت اسلام و توجه بهعلت پیدایش مسائل و حوادث را میتوان از مهمترین عوامل گسترش و مقبولیت این مکتب فکری و فقهی دانست.
این ایدهها در گفتمان مولانا عبدالحمید که از تربیتیافتگان بارز این مکتب فکری و فقهی است بهروشنی قابل درک است، چنانکه در خاورمیانه امروز که احزاب و گروههای مسلح و غیرمسلح بهنام دین، یکدیگر را از اسلام خارج و تکفیر میکنند و به پاکسازی مذهبی و قومی مناطق یکدیگر دستمیزنند و مسلمانان در دور جدید شعوبیگری بهدام ناسیونالیسم قومی افتادهاند، اهمیت این گفتمان و شخصیتمحوری آنکه خود را به این عیوب نیالوده و برای عزت اسلام، راهبرونرفت از این بحرانها را گفتوگو، تعامل و مشارکت همه فرق و مذاهب، اقوام و ادیان در سرنوشت و اداره کشورهایشان میداند، امری بسزا و درخور عنایت بسیار است.
دعوت و دیانت برتر از رسیدن به قدرت و حکومت
از قرن دوم هجری، به آغاز هزاره دوم هجری در شرق عالم اسلام و سرزمین هند میرویم. قرن یازدهم هجری در هند عصر حکومت اکبر، امپراتور مغول هند بود. وی آیینی التقاطی از آمیختن آموزههای اسلام، هندوئیسم، مسیحیت و زرتشت، بانام “دین الاهی” را بنیان نهاد و اعلام کرد که دین اسلام باگذشت هزار سال از تاریخ ظهور آن، منقضی شده و اینک آیین جدیدی که او ساخته مشروعیت دارد.
اینگونه تعالیم خودساخته دین الاهی و آداب هندویی بر عبادات اسلامی در دربار اکبر چیره شدند. ادعای مهدویت سیدمحمد جونپوری مزید بر علت شد تا دین اسلام باچالش بزرگی در هند مواجه شود.
این اتفاق ضرورت احیاگری و باورپذیر کردن حقانیت و جاودانگی اسلام را صد چندان کرد و این امر ضرورتی مبرم گردید.
در همین اوان، مردی بهنام شیخ احمد سرهندی وارد میدان و طلایهدار این رسالت بزرگ و تاریخی شد. شیخ احمد سرهندی که بعدها به “مجدّد ألفثانی/ مجدّد هزارۀ دوم اسلامی” شهرت یافت، برای مبارزه باتصمیمات و اقدامات بنیانبرافکن اکبرشاه، دست بهشورش نظامی و عصیان عمومی نزد، بلکه راه اصلاح را پیش گرفت. باافراد نخبه دربار و تودههای مسلمان ارتباط مستمر و هدفمندی را آغاز کرد و بهتربیت نیروهایی مصلح و دیندار پرداخت و بهگفتۀ علامه سیّد ابوالحسن ندوی به “آدمگری” و “مردمسازی” پرداخت و برای تبیین حقایق اسلام و ترویج معرفت و عمل صحیح دینی از هیچ کوششی فروگذار نکرد و اصلاح جامعه را امری از پایین به بالا میدانست که بااصلاح فرد آغاز میشود و نه باتلاش برای دستیابی بهقدرت و استفاده از آن برای ترویج دین.
این همان چیزی است که میتوان بر آن نام اسلام مدنی را نهاد. چرا که اصلاح عقاید و اخلاق عموم مردم و غالب جامعه زمینهساز حاکمیتی صالح خواهد شد.
این مبارزه مدنی امام سرهندی جواب داد و مجاهدتهای او و شاگردانش برای اصلاح عقاید و اخلاق چنان تأثیری برجا نهاد که مجدّد هزارۀ دوم لقب گرفت و اورنگزیب نوه اکبرشاه، نمود کامل آرمانهای شیخ احمد سرهندی بود که از خود یک دوره طلایی از حکومت اسلامی را در تاریخ هند برجا نهاد.
در عصر حاضر اسلامهراسی بهوسیله دوستان نادان و دشمنان دانا فراگیر شده و سکولاریسم ستیزهجوی غرب باهمراهی صهیونیسم، بنیان اسلام را نشانه گرفته و بسان آیین اکبری، پایان عمر این پیام جاودان را اعلام میکند و احکام شریعت اسلام را برنمیتابد و دینگریزی در جوامع مسلمان نیز در حال گسترش است.
گفتمان مولانا عبدالحمید روشی اصلاحگرانه برای ترویج دینداری و باورپذیری بر حقانیت اسلام را پیش گرفته که در آن فرد فرد جامعه مسلمان بهسوی اسلام بازگردند و بهاصلاح عقاید و اخلاق خود بپردازند. زیرا این همه مصایب بهعلت دوری از احکام شریعت است که قبل از حکومت، باید هر فردی آن احکام را در زندگی خود اجرا نماید. مسلمانی هر شخص، بیشتر به اراده خودش بستگی دارد تا سیاست یک دولت.
ایستگاه سوم
ورود استعمارگران به جهان اسلام بسیاری از معادلات در سرزمینهای اسلامی را بههمریخت، سیطره و حکومت کفار بر مسلمانان نمود عینی یافت و مبارزات آزادی همهجا را فراگرفت. مسلمانان هند برای بازپسگرفتن حکومت خود و اخراج انگلیسیها در سال 1857م. جنگ آزادی را آغاز کردند که در آن بهسختی شکست خورده و باانتقامقهرآمیز استعمار مواجه شدند.
سرانجام برخی از بزرگان مسلمان باقیادت مولانا محمدقاسم نانوتوی مدرسه دارالعلوم دیوبند را برای حفظ هویت مسلمانان هند تأسیس نمودند و از مبارزه فرهنگی و سیاسی علیه انگلستان دست نکشیدند. پس از تأسیس حزب کنگره از سوی هندیها، علمای مسلمان به این واقعیت پیبردند که مبارزه برای آزادی بدون مشارکت باهموطنان هندو امکان ندارد، بنابراین طی فتوایی عضویت در حزب کنگره را تجویز و مسلمانان را بههمکاری با حزب کنگره دعوت نمودند تا هندوها و مسلمانان برای ایجاد یک ملیت یگانه تلاش کنند.
علاوه بر آن سعی داشتند تا نظریه مشارکت براساس وطن را عملا بهاجرا درآورند.
چنانکه برای هندوها در جنبش آزادی بخش”ریشمی رومال” سهم مهمی در نظر گرفته شده بود. این قیام باقیادت شیخالهند مولانا محمودحسن و فعالیت مولانا عبیدالله سندی طراحی شده بود که منجر به بازداشت شیخالهند توسط دولت انگلیس و زندانی ایشان در جزیره مالت در دریای مدیترانه گردید.
در دولتی که قرار بود پس از پیروزی برسرکار بیاید، یک هندو بهنام مهندر پرتاپ به ریاستجمهوری میرسید، مولانا سندی به وزارت کشور و برکتالله دوست و همفکر کریشنا درما مبارز هندو به نخستوزیری میرسید.
این واقعیت پذیری و عملگرایی در گفتمان مولانا عبدالحمید مشهود است، ایشان واقعیتهای نظام بینالملل را میپذیرد و مرزهای سیاسی میان کشورها را یک واقعیت میداند و هر کشور را وطن همه ساکنان آن میداند که در انتساب به آن وطن با یکدیگر تفاوتی ندارند و باید در اداره این وطن، بدون تبعیض مشارکت داشته باشند و برای بهدستآورون حقوق خود بهصورت مسالمتآمیز و از راه مجاری قانونی تلاش کنند.
این گفتمان نه تنها در پی ایجاد وطنی خیالی و آرمانی براساس زبان، دین و مذهب نیست، بلکه سعی در حفظ وضع موجود کشورها دارد تا جهان اسلام و مسلمانان دچار تشتت و تفرقه بیشتر نگردند و مردم هر کشور براساس وطن به اداره مشترک امور خود بپردازند، زیرا اهل یک وطن در دردورنج و عزتوسربلندی آن باهم شریکاند.
ظریفی این گفتمان دگرپذیر، مسالمتآمیز، واقعگرا و عملگرا را اعتقاد بهگفتمان ایرانشهری دانسته بود که باید خاطر نشان کرد که این گفتمان، نمودی از “گفتمان جهانشهری” و الگویی برای همه ملتهاست و همان بهتر که از آن باعنوان”گفتمان مولانا عبدالحمید” نام ببریم.