📎روز چهارشنبه 27 شهریور 1398 آخرین روز حضور ما در جمهوری تاتارستان بود. عزیزان میزبان برای بازدید حضرت شیخالاسلام مولانا عبدالحمید و جمع دیگری از مهمانان خارجی کنفرانس از دیدنیها و آثار باستانی شهر زیبای قازان برنامهریزی کرده بودند و قرار بود از ساعت 11 ظهر تا 4 بعدازظهر این برنامه اجرا شود. درعینحال برنامۀ دیدار برادران تاجیک با حضرت شیخالاسلام همچنان جریان داشت و این عزیزان میآمدند و میرفتند.
یک نکتۀ بسیار مهم که جا دارد همینجا به آن اشاره کنم موضوع سفر قاری مهرالله تاجیک از سیبری به قازان بود. ایشان را بیشتر استادان بزرگوار دارالعلوم زاهدان میشناسند، از طلاب این مرکز علمی بوده و اکنون در سیبری فعالیت میکند. قاری مهرالله وقتی باخبر میشود که حضرت شیخالاسلام به قازان آمدهاند، از همانجا با تعدادی از مقتدیان خود عزم سفر به قازان میکند و پس از طی مسافتی 5 هزار کیلومتری خود را به قازان میرساند تا دیداری با حضرت شیخالاسلام داشته باشد. این عزیزان 6 ساعت با پرواز مستقیم خود را به مسکو و از آنجا با پروازی یکونیمساعته خود را به قازان میرسانند. یعنی زحمت جمعاً 7 و نیم ساعت پرواز را به جان خریده بودند تا حضرت شیخ را ببینند. بدون شک رنج سفری که این عزیزان بهجان خریده بودند و هزینۀ هنگفتی که برای چنین سفری طولانی متحمل شده بودند، بیانگر هیچ چیز دیگری نمیتوانست باشد جز ایمان قوی و ارادت و محبت سرشارشان به دین و علما و حاملان دین، و عشق و وابستگیشان به مادر علمی و استادانشان.
برخی از عزیزانِ تاجیک میآمدند و میگفتند ما چند سال در زاهدان بودیم ولی با توجه به شرایط خود خیلی نتوانستیم در محضر حضرت شیخ بهطور خصوصی حاضر شویم و با ایشان سخن بگوییم. این لطف خداست که در اینجا چنین فرصتی نصیب ما کرده تا در مجلس ایشان بنشینیم و حرف دلمان را بگوییم. این سعادتیست که نصیب ما شده و ما قدردان آن هستیم. این آرزوی ما را الله متعال برآورده کرده است.
📎ساعت 11 صبح چهارشنبه در معیت حضرت شیخالاسلام به لابی هتل آمدیم. جناب مفتی فرید همراه با جمعی از مهمانان خارجی کنفرانس منتظر حضرت شیخالاسلام بودند. همه با هم سوار یک دستگاه خودروی ون شدیم و حرکت کردیم.
اولین مکانی که از آنجا بازدید کردیم مسجد عائله بود که پیشتر دربارۀ آن توضیح دادهام. از بلغار که به قازان بازگشتیم به این مسجد آمدیم، نماز ظهر را اینجا خواندیم و پس از آن عزیزی از شهروندان قازانی ناهار از ما با آش تاجیکی و سوپی شبیه همان اشکنه یا بهتر بگویم «آپ و واد» بلوچی پذیرایی کرد. بهقول جناب مولانا بدری «آپ و واد» بلوچی اصلش همین بود که ما اینجا خوردیم. مثل آب هیچ رنگی نداشت، اما در آن سیبزمینی، گوشت و هویج و خیلی از مواد دیگر بود.
📎در روسیه همانگونه که به اقامتگاه رسمی رئیسجمهور روسیه و مقر تصمیمگیریهای دولت مسکو «کاخ کرملین» میگویند، در تمام جمهوریهای مستقلِ فدارسیون روسیه به ساختمانهای ریاست جمهوری «کرملین» گفته میشود. با این مقدمه خواستم بگویم دومین مکانی که ما از آن بازدید کردیم، مسجد زیبایی بود به نام «مسجد قل شریف» که در نزدیکی ساختمان ریاست جمهوری یا کرملینِ قازان بنا شده بود. این مسجد واقعا زیبا و دیدنی بود. توریستهای زیادی برای بازدید از این مسجد آمده بودند. نکتۀ جالب اینکه این مسجد و کرملین قازان هر دو کنار رودخانۀ «ولگا» واقع شدهاند. جناب مفتی فرید سلمان توضیح داد که عنوان اصلی این رودخانه همان «بلغار» بوده است. به مرور روسها آن را به ولگا تغییر دادهاند. از «بلغار» به «بلغا» و از «بلغا» به «بلگا و ولگا» آن را تغییر دادهاند. میگفت در قازان غیر از رودخانۀ ولگا چند رودخانۀ دیگر هم جاری است. ما به شوخی گفتیم شاید این همان «بلگاک» اسم مشهور و قدیمی بلوچی بوده که «ولگاک» هم نوشته میشود! این را هم بگویم که بسیاری از واژههای تاتاری و فارسی مشترک است، مثلاً تاتارها هم به بازار، بازار میگویند.
نکته دیگر آنکه در محدودۀ کرملینِ قازان چند اثر باستانی وجود داشت که از آنها هم دیدن کردیم. یک برج آجری هم روی تپهای با چشمانداز زیبا شبیه «میل نادر» خود ما در مسیر جاده زاهدان – بم بود که میگفتند وقتی روسها در این منطقه با مسلمانان درگیر میشوند و مسلمانان شکست میخورند، چون آخرین قلعهشان همین تپه و برج بوده است، از داخل آن کانال میزنند و آب دریاچه را از طریق آن به مردم شهر میرسانند که در نهایت روسها متوجه میشوند و کانال انتقال آب را منفجر میکنند.
📎در ادامه از مسجد علامه شهابالدین مرجانی رحمهالله دیدن کردیم. علامه شهاب الدین یکی از شخصیتها و علمای برجستۀ تاتارستان بوده که در قرن نوزدهم در این دیار روزگار گذرانده است. فقیه برجستهای بوده که دربارۀ کتاب مشهورش پیشتر توضیحاتی دادهام. اینجا به شوخی گفتیم ما هم همکارانی در دارالعلوم زاهدان داریم که فامیلیشان «مرجانی» است، نکند آنها هم با مردم این منطقه نسبتی دارند. گفتند اینجا قریهای است به نام «مرجان» و چون علامه شهابالدین از همین قریه بوده، به علامه مرجانی مشهور شده است. گفتیم بههرحال ما به همکاران خود میگوییم تحقیق کنند شاید نسبتی با علامه شهابالدین مرجانی داشته باشند!
📎بازدیدمان تمام شد و ما بعد از ادای نماز عصر به هتل برگشتیم. بعد از نماز مغرب هم برادران تاجیک در مسجد عائله برنامهای داشتند. قرار بود آنجا جمع شوند و حضرت شیخ برای آنان سخن بگوید. بنابراین در فرصت کوتاهی که باقی بود حضرت شیخ قدری استراحت کردند و پیش از اذان مغرب ایشان و مولانا بدری با همراهی حاج احمد اسماعیلزهی به مسجد عائله رفتند. بنده و حافظ محمدطیب سری به بازارهای شهر زدیم. پاساژهای زیبا و لوکسی داشتند. خود شهر هم خیلی زیبا بود. وضعیت ترافیک و فرهنگ اجتماعی مردم هم بسیار بالا بود.
این مردم با کلماتی سرشار از ادب و احترام مثل «خوش خوش» یا «اسپادینا» یا تکان دادن سر از ما که میدانستند مهمان هستیم، استقبال میکردند. نکتۀ جالب اینکه بیشتر مغازهداران زنان مسن و کارکشته بودند. خیلی کم زنان جوان در مغازهها شاغل بودند. بههرحال ما خریدمان را انجام دادیم و به مسجد عائله برگشتیم. جمعیت قابل توجهی جمع شده بود. مسجد کاملا پر شده بود و حضرت شیخ برای آنان سخن میگفت. این بار هم ایشان روی اهمیت علم و دانش تأکید ویژهای داشتند. میگفتند شما باید فرزندان خود را برای تحصیل علم بفرستید. فرزندان شما باید علم حاصل کنند. شما باید آیندۀ روسیه را بسازید. شما باید به مردم روسیه خدمت کنید. هر ملتی که از علم دانش برخوردار باشد عزت و جایگاه دارد. اگر شما میخواهید به جایی برسید باید در کسب علم دین و علم دنیا کوتاهی نکنید. شما باید نمونۀ اخلاق برای مردم اینجا باشید، با اخلاق خود دیگران را جذب کنید، همانگونه که گذشتگان ما، صحابۀ کرام رضواناللهعلیهماجمعین با نیروی اخلاق، اسلام را در این سرزمین و سرزمینهای دیگر گسترش دادند. پایانبخش سخنان حضرت شیخالاسلام دعا و مناجات خاشعانۀ ایشان بود. پس از دعا مردم با ایشان مصافحه کردند. شام هم مهمان رئیس انجمن تاجیکهای مقیم تاتارستان بودیم و پس از شام به هتل بازگشتیم.
این آخرین شبی بود که در قازان بودیم، بههمینسبب جناب مفتی فرید ساعت 11 شب جهت دیدار و گفتوگو با حضرت شیخالاسلام به هتل آمد. ایشان از این سفر خیلی خوشحال بود و خطاب به حضرت شیخ اظهار داشت: «ما دنبال شخصیتی مثل شما بودهایم. شما گمشدۀ ما هستید. کسی هستید که به «اعتدال و میانهروی» و اثرگذاری آن در دنیای امروز باور دارد. از افراط و تفریط فاصله دارید و روی خط اعتدال حرکت میکنید. در دنیای امروز این خطمشی خیلی مهم و قابلتوجه است و برهمیناساس در خیلی از کشورهای اسلامی مسلمانان شما را میشناسند و ما هم برهمیناساس از شما شناخت قبلی داشتیم.»
📎صبح روز پنجشنبه 28 شهریور 1398 لحظۀ فراق و جدایی ما با دوستانی بود که یک هفته شب و روز حضرت شیخالاسلام و همراهانشان را با مهر و محبتی وصفناپذیر همراهی کردند. لحظۀ خداحافظی با مردم باصفای تاتار و تاجیک و قزاق و ازبک فرارسیده بود.
مفتی فرید سلمان صبح زود به هتل آمده بود و ما ساعت 7:30 صبح بهطرف فرودگاه حرکت کردیم. حدود 15 تا 20 نفر از مردم آنجا برای بدرقۀ حضرت شیخالاسلام تا فرودگاه آمدند. واقعاً عشق و علاقهشان به علما و حاملان دین غیرقابل وصف بود. آنقدر در لحظات آخر اظهار لطف کردند که بیاختیار اشک در چشمان ما حلقه زد. انگار داشتند از پدر محبوبشان برای مدت طولانی جدا میشدند. اشک از چشمان همه جاری بود و جملات عجیبی با صدای گرفته به زبان میآوردند. احساس تعلق و وابستگی عجیبی با حضرت شیخ میکردند. خدای متعال به همهشان جزای خیر دهد.
در این سفر چند نفر خیلی خیلی برای ما زحمت کشیدند و کلاً با ما همراه بودند. جا دارد من از این عزیزان تشکر کنم. از جناب مولوی ادریس که دانشآموختۀ دارالعلوم کراچی پاکستان است. از جناب دکتر آیمحمد که استاد دانشگاه اسلامی روسیه در قازان است. همچنین از جناب حافظ محفوظالله که استاد کلاس حفظ قرآن مجید در یکی از مساجد قازان است. جناب دوران و جناب فیروز هم خیلی زحمت کشیدند. برادر ادریس که ساکن مسکو بود و زحمت برخی از هماهنگیهای سفر به دوش ایشان بود.
جوان بسیار وارستۀ دیگری که ما در قازان با او آشنا شدیم و خیلی از شخصیتش متأثر شدیم، برادر تاتاری بود که چند روز تمام با ماشینش در خدمت وفد حضرت شیخالاسلام بود. ایشان در گذشته مسیحی بوده و بعد به اسلام مشرف شده است. میگفت 4 سال است که الحمدلله همۀ نمازهایم را با جماعت خواندهام. آقای عبدالحمید، معاون انجمن تاجیکهای مقیم تاتارستان هم خیلی به ما لطف کرد. الله متعال به تکتک این عزیزان پاداش نیک بدهد.
کوچکترین عضو این وفد در سفر به تاتارستان بنده بودم که در خدمت حضرت شیخالاسلام و جناب مولانا بدری و سایر دوستان بودم و اگر کوتاهیای کردم از همه این بزرگواران عذرخواهی میکنم. همینجا لازم میدانم از برادران عزیزم در تحریریه مجله «ندای اسلام» و سایت «سنیآنلاین» که زحمت پیگیری، تنظیم و انتشار گزارش این سفر را متحمل شدند، تشکر کنم.
الله متعال این سفر را به بارگاه خویش بپذیرد و آن را در جهت پیشبرد اهداف اسلام و مسلمین قرار بدهد. این کلمات پایانی را در حالی بیان و ضبط میکنم که در هواپیما و در مسیر بازگشت هستیم.
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پایان
منبع: سنی آنلاین