انسان با آرزو زنده است. وقتی او به آرزوهایش میرسد به خودش میبالد و خیلی خرسند و شادمان میشود. اکنون بنده خیلی خوشحالم آنقدر که قلم و زبان از بیانش قاصر هستند، چون به آرزوی دیرینهام رسیدم. امروز دیدار، مصاحبت و همکلامی شخصیتی نصیبم شد که سالها در انتظارش بودم. هرگاه به چهرهاش نگاه میکردم به یاد پروردگارم میافتادم. بذر خوف و عظمت او تعالی در باغ وجودم رشد میکرد. نسیمی از جنس آرامش و آسایش ملکوتی در درونم شروع به وزیدن میکرد. پوست بدنم بنا میکرد به پرپر زدن و سکون غیبی در دنیای وجودم سایه میافکند و اضطراب، پریشانی و غم و اندوه رهایم میکرد.
آری! ایشان شیخالاسلام مولانا عبدالحمید حفظهالله است که نگاه، لبخند، سخنان، اخلاق، خیرخواهی، رفتار، کردار، نماز، تلاوت، دعا و همه حرکات و سکناتشان به من درس زندگی و ایمان میآموزد. بهراستی ایشان با اخلاص و عمل به شریعت و تقوا و پرهیزگاریشان از بقایای سلف و نمادی از پویایی امت اسلامی هستند.
دو سال است که وارد دارالعلوم زاهدان شدهام در این مدت همیشه در پی بهانهای بودهام تا در مجلسشان حاضر شوم و از پندها و نصایحشان استفادهها ببرم. بحمدالله روز دوم عید سعید قربان، خورشید سعادت بر من تابید و توفیق رفیق راهیم شد. با جمعی از دوستان عزیزم به منزل حضرت شیخالاسلام رفتیم. لحظاتی را در محضرشان سپری کردیم و از آنجا برای خود توشهها برداشتیم. ایشان بهطور مختصر اینگونه نصحیتمان کردند:
* وظیفه و رسالت علما و طلاب نجات مردم از مشکلات و سختیهای دنیا و آخرت است؛
* باید علما و طلاب به فکر ساختن و آبادانی دنیا و آخرت مردم باشند. به آبادانی دنیا مردم بیشتر توجه کنند، چراکه اگر دنیای مردم ساخته شود حتماً آخرتشان ساخته میشود. این چیز جزو تعالیم انبیا علیهمالسلام بوده است؛
* اگر علما و طلاب میخواهند نزد مردم محبوب باشند و مردم محبت و دوستیشان را در دل داشته باشند، باید به فکر فراهم کردن نیازهای دنیوی مردم باشند. حضرت یوسف علیهالسلام اهل مصر نبودند؛ اما همواره به فکر فراهم کردن نیازها دنیوی مردم بودند. به همین خاطر مردم از شهرهای اطراف به مصر میآمدند و نیازهایشان را از آنجا تأمین میکردند. همین فکر و ایده حضرت یوسف علیهالسلام، او را نزد عوام و خواص آن دوران محبوب و دوستداشتنی کرده بود.
الله تعالی همیشه مصاحبت و همنشینی بزرگان دین را نصیب همه ما برگرداند!