سومین بخش از گفتوگویمان را با شیخالاسلام مولانا عبدالحمید به واکاوی تاریخ دارالعلوم زاهدان و مسجد جامع مکی اختصاص دادیم. در این گفتوگو ابتدا از فضا و شرایطی که دارالعلوم زاهدان در آن شکل گرفته است، سخن به میان آمد و اینکه نخستین هسته آن چگونه شکل گرفته و در تأسیس آن چه الگوهایی از مدارس و مراکز علمی و آموزشی جهان اسلام مدنظر بوده است. در ادامه از این پرسیدیم که چه شد ایشان پس از تحصیل به همراهی و همکاری با حضرت مولانا عبدالعزیز پرداختند و اینکه چه افراد و شخصیتهای دیگری در آن سالها با حضرت مولانا همکاری داشتند. همچنین از مولانا مفتی خدانظر، مولانا یارمحمد، مولانا حاجی غلاممحمد و شهید مولانا عبدالملک رحمهمالله سخن به میان آمد. در ادامه از تاریخ و چگونگی تأسیس مسجد جامع مکی و مراحل توسعه عمرانی آن، و سپس از نقش این دو مرکز آموزشی و عبادی (دارالعلوم زاهدان و مسجد جامع مکّی) در عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی بحث شد.
بهعنوان اولین سؤال میخواهیم از فضا و شرایط زمانیای که دارالعلوم زاهدان در آن شکل گرفته سخن بگویید. در آن زمان اوضاع سیاسی اجتماعی کشور چگونه بود و جامعه اهلسنّت در چه شرایطی بهسر میبرد؟
فضای حاکم بر کشور در آن مقطع فضای متفاوتی بود. نظام شاهی و سلطنتی و به اصطلاح حکومت فرد و خانواده در کشور حاکم بود و سعی و تلاش آنها بر آن بود تا به هر شکل ممکن قدرت و جایگاه خود را حفظ کنند. حکومت وقت، حکومتی غیردینی، لائیک و سکولار بود و کاری با مذهب نداشت.
اما اوضاع جامعه اهلسنّت در آن مقطع چندان مطلوب نبود؛ زیرا علمای برجسته نداشتند؛ افراد روشن و آگاه از اوضاع کشور و جهان در میانشان کم بود؛ افراد تحصیلکرده، عالم و باسوادی که مردم را در عرصههای سیاسی و اجتماعی رهبری کنند، در میانشان نبود؛ رهبر دینی و مذهبی هم نداشتند. در آن زمان در این منطقه و بسیاری از مناطق دیگر کشور از جمله مناطق سنّینشین، نظام خانی و خوانین وجود داشته و برخی از آنان تا حدودی با دولتهای وقت در ارتباط بودند. آنها هم کمتر به این موضوع توجه داشتند که رشد و ترقی هر قوم و ملتی با فرهنگ و با علم و دانش است.
در آن مقطع نه فضای تحصیل علوم روز و دانشگاهی بهطور عام در کشور وجود داشته و نه علوم دینی. دانشگاهها در شهرهای بزرگ همچون تهران، اصفهان، شیراز، مشهد و… متمرکز بودند، و در این منطقه دانشگاه بعدها تأسیس شده است. تأسیس مدارس علوم دینی نیز در تاریخ معاصر این مناطق پیشینه و سابقه زیادی ندارد. بالطبع در چنین شرایطی وضعیت اهلسنّت از لحاظ تحصیل علم و دانش در سطح پایینی بوده است. از سویی چون مناطق سنّینشین در حاشیه کشور قرار داشتند، اهلسنّت موقعیت سیاسی و اجتماعی خاصی در کشور نداشتند. البته گاه تکوتوک افرادی به مجلس و ساختار دولت راه مییافتند، اما آن افراد نماینده منتخب مردم نبودند و در واقع انتصابی بودند. نظام وقت، معدود افرادی را که میدانست وفادار به او هستند، نه کسانی را که به درد مردم بخورند، به منصبی میگماشت و ارتقای مقام میداد.
اما در نیروهای مسلح و ارتش و ژاندارمری و شهربانی وقت، از اهلسنّت بدون تبعیض محسوسی کار گرفته میشد و به مقام و درجه بالا میرسیدند. در ادارات هم استخدام میشدند. یعنی در آن زمان در زمینه استخدام در نیروهای مسلح و نظامی و انتظامی و ادارات کمتر با تبعیض مواجه بودند. تا جاییکه من اطلاع دارم در هیچ فرم استخدامیای ننوشته بوده که «سنّی» یا «شیعه»، و مخالف تبعیض مذهبی بودند. هرگاه فراخوان استخدام صادر میشد، استخدام افراد بر اساس توانایی و سوادشان بود. از این جهت وضعیت برای اهلسنّت نسبتاً خوب بود، چون در هر پست و ردهای میتوانستند استخدام شوند. گرچه در سطح مدیریت کلان کشور مسئولیت نداشتند، بهجز یک وزیر اهلسنت کُرد که در سالهای پایانی حکومت پهلوی وزیر دادگستری شد.
در آن مقطع چه ضرورت و نیازی برای تأسیس مرکزی چون دارالعلوم زاهدان وجود داشت و نخستین هسته این مرکز چگونه شکل گرفت؟
وقتی مولانا عبدالعزیز به زاهدان تشریف آوردند، شاهد کمبود عالِم دین در این منطقه بودند و ضرورت تأسیس مدرسه و مرکزی را برای تربیت طلبه و عالم دین احساس کردند. پیش از تشریفآوری حضرت مولانا، در مسجد جامع قدیم زاهدان (مسجد عزیزیه فعلی) چند حجره وجود داشته و مرحوم قاضی شاهمحمد رحمهالله در حد دروس مقدماتی کتابهایی را که بیشتر کتب فقهی بوده تدریس میکردند. بسیاری از ملاها و پیشنمازهای مساجد زاهدان و حومه در آن زمان نزد قاضی شاهمحمد درس خوانده بودند. مرحوم قاضی به تنهایی تدریس میکردند و مدرس دیگر و امکاناتی برای طلاب وجود نداشته است. پیش از قاضی شاهمحمد نیز عالمی به نام قاضی خیرمحمد در مسجد جامع خدمت کردند.
مولانا عبدالعزیز پس از چندین سال فعالیت در شهر زاهدان و رشد و تقویت فضای دینی و معنوی در این منطقه و رفتن عدهای از فرزندان مردم منطقه برای تحصیل علوم دینی به کشورهای همسایه و فارغالتحصیل شدن آنها و بازگشتشان به زاهدان، احساس کردند میتوانند مدرسهای در این شهر تأسیس کنند؛ بنابراین ابتدا مدرسه دینی اشاعتالتوحید زاهدان را بنیان نهادند. بعد آنجا مقداری اختلافنظر پیش آمد و حضرت مولانا مدرسه را به مولانا عبدالغفور رحمهالله واگذار کردند.
پس از چندی حضرت مولانا احساس کردند به راهاندازی مدرسه دیگری نیاز است، برهمیناساس در سال 1349ش. بنیاد دارالعلوم زاهدان را گذاشتند. در همین سال 49، تحصیل من در پاکستان تمام شد و من وقتی به زاهدان بازگشتم، در همین مکان فعلی دارالعلوم، زیربنای 10 اتاق کرسیچینی شده بود.
در مورد محل بنای دارالعلوم زاهدان دو نظر و پیشنهاد در آن زمان بین مردم مطرح بوده است. بخشی از مردم زاهدان درخواستشان این بوده است که مدرسه در کنار مصلای قدیم شهر (جنب میدان کارگر فعلی) بنا شود. و بخشی دیگر درخواستشان این بوده که مدرسه در مکان فعلی بنا شود. حضرت مولانا به احترام نظر و درخواست دو طرف، پیشنهاد میکنند که برای انتخاب یکی از دو محل، قرعهکشی صورت گیرد. برهمیناساس قرعهکشی صورت میگیرد و به درخواست یکی از دو طرف تا سه مرحله قرعهکشی تکرار میشود و در هر سه مرحله قرعه به نام مکان فعلی درمیآید.
این نکته را نیز باید یادآور شوم، زمانیکه من در پاکستان مشغول تحصیل بودم، در مسجدجامع قدیم مدرسهای دولتی ـ دینی با همکاری اداره اوقاف راهاندازی شده بود که پس از مدتی فعالیت از ادامه کار بازماند و تعطیل شد. وقتی بنده به زاهدان بازگشتم، چند طلبه دوره مقدمات که از خویشاوندان نزدیک من بودند، با من همراه بودند. این چند نفر و عدهای دیگر که به این جمع اضافه شدند، از اولین طلاب مدرسه بودند و ما با همین مجموعه بهدستور حضرت مولانا فعالیت را در مسجدجامع و در محل همان مدرسه تعطیل شده، البته اینبار بهصورت کاملاً مستقل و غیردولتی، از سرگرفتیم. در همان سال در کنار تدریس کتب دوره مقدمات برای طلاب، کلاس حفظ قرآن نیز دایر کردیم که میتوان آنرا نخستین کلاس حفظ قرآن مجید در این منطقه و در واقع آغاز نهضت حفظ قرآن در کل کشور دانست. کلاس حفظ را مدتی خود من اداره میکردم، چون ما تا آن زمان حتی یک نفر حافظ قرآن در منطقه نداشتیم.
با چه هدف و انگیزهای کلاس حفظ قرآن را دایر کردید؟
در آن زمان در این منطقه و در کل کشور مردم با فرهنگ حفظ قرآن مجید چندان آشنا نبودند. استاد ما حضرت مولانا عبدالغنی جاجروی رحمهالله تأکید داشتند و به ما میفرمودند که شما باید بنیاد حفظ قرآن مجید را در کشورتان بگذارید و این فرهنگ را در آنجا شکوفا کنید. ما نیز با همین هدف این کلاس را راهاندازی کردیم. بعد از مدتی جناب حافظ غلامنبی از پاکستان آمد و با ما در این زمینه همکاری کرد. زمانی هم که مدرسه به مکان فعلی منتقل شد، ما از حافظ قادربخش در کلاس حفظ کار گرفتیم. حافظ غلامنبی اولین استاد کلاس حفظ ما بود و پس از ایشان حافظ قادربخش آمد که مولانا عبدالغنی بدری و حافظ محمدعلی شهبخش از شاگردان ایشان هستند.
شما خودتان در دوران تحصیل قرآن را حفظ کرده بودید؟
در دوره حدیث و آخرین سال تحصیلم در پاکستان سعی کردم قرآن مجید را کامل حفظ کنم؛ اما در شیوه حفظ قرآن دچار خطا شدم و آن اینکه بدون حاضر شدن نزد استادی، حفظ را بهصورت خودجوش دنبال کردم، ولی به نتیجه مطلوب نرسیدم. باید نزد استادی و با برنامه منظم این کار را دنبال میکردم که اینگونه نشد. بههرحال اینگونه بخشهایی از قرآن مجید را حفظ کردم.
برگردیم به بحث تأسیس دارالعلوم زاهدان و اینکه در تأسیس آن چه الگوهایی از مدارس و مراکز علمی و آموزشی جهان اسلام مدنظر مولانا عبدالعزیز بوده است؟
حضرت مولانا در مدارسی چون دارالعلوم دیوبند، مدرسه امینیه دهلی و مدرسه مظهرالعلوم کدّه کراچی تحصیل کرده و ثمرات و نتایج این مدارس را از نزدیک دیده بود. همچنین با توجه به شناخت کاملی که از اساتید خود، یعنی شخصیتهایی چون حضرت مولانا سید حسیناحمد مدنی و مفتی کفایتالله دهلوی، و بزرگانی چون مولانا محمدالیاس و دیگر بزرگان شبهقاره هند داشت، این انگیزه در ایشان ایجاد شده بود که مدارسی را با سبک رایج در آن سرزمین بنیانگذاری کند. در آن زمان در این منطقه عالم چندانی وجود نداشت و بیشتر مساجد فاقد امام جماعت بود. براین اساس حضرت مولانا عبدالعزیز تصمیم گرفت با الگو قرار دادن مدارسی که خود در آنها تحصیل کرده و با استفاده از توصیههای اساتید خود در اینجا مدرسه تأسیس کند تا فرزندان مردم منطقه در آن به تحصیل علم مشغول شوند و تحولی در این منطقه شکل بگیرد.
قبل از اینکه حضرت مولانا به زاهدان تشریف بیاورند در روستای دپکور شهرستان فعلی سرباز مدرسهای تأسیس کرده بودند که بسیاری از علما و شخصیتهای برجسته حال حاضر بلوچستان، از جمله مولانا عبدالرحمن چابهاری، مولانا عبدالصمد دامنی، مولانا سراجالدین ربّانی و بسیاری دیگر، تحصیلاتشان را از همان مدرسه آغاز کردند و سپس برای ادامه تحصیل به جاهای دیگر رفتند. حضرت مولانا همچنین یک سالواندی در مدرسه صولتیه مکه مکرّمه سابقه فعالیت و تدریس داشتند.
در تاریخ ایران در دوره اسلامی، بهطور مشخص پیش از حمله مغولان، در دوران حکومتهای سنّیمذهبی چون غزنویان و سلجوقیان ما نهادهای علمی و آموزشی برجسته و تأثیرگذاری داشتهایم که مشهورترین آنها مدارس نظامیه بوده است. در تأسیس دارالعلوم زاهدان و مدارس دیگری که با این سبک و سیاق بنیاد نهاده شدهاند چقدر این پیشینه تاریخی مدارس اهلسنّت در ایران مدنظر و الهامبخش بوده است؟
من ارتباط پیوسته و مستقیمی نمیبینم چون انگیزه تأسیس این مدارس بیشتر از نهضت علمی مسلمانان شبهقاره هند و مدارس آن دیار الهام گرفته است.
علامه سید ابوالحسن ندوی در جلد چهارم کتاب «تاریخ دعوت و عزیمت/ دعوت و اصلاح» مینویسد که دین و علم به هندوستان از طریق ترکستان (ماوراءالنهر و افغانستان) و ایران رسیده است. ایشان همچنین میگوید که در قرن دهم هجری، یعنی پس از روی کار آمدن صفویان در ایران، بسیاری از علما و فضلای ایرانی به هند مهاجرت کردند و در هند مورد استقبال علما و محافل علمی و دربار شاهان مسلمان هند قرار گرفتند. آثار و تصانیف و شیوههای علمی و آموزشیای که این علما با خود به هند آوردند، تأثیر عمیق و گستردهای بر فضاهای علمی و آموزشی هند گذاشت، تا اینکه شکل ترقییافته آن در قالب نظام آموزشی معروف به «درس نظامی» متبلور شد. همان نظام آموزشیای که تا به حال در مدارس و محافل علمی سنتی هند رایج است. در مناطق سنّینشین شرق ایران نیز همین نظام آموزشی در مدارس علوم دینی تدریس میشود.
درست است علم و دانش هیچگاه در منطقه بهخصوصی متمرکز نبوده است. اگر بررسی کنیم علم و دانش در طول تاریخ در سرزمینهای مختلف دور زده و حالتی غیرمتمرکز داشته است. یک دوره در ایران و همچنین در ماوراءالنهر و سمرقند و بخارا متمرکز بوده است. در دورهای از ایران رفته، از ماوراءالنهر و سمرقند و بخارا نیز رخت بربسته و در شبهقاره هند متمرکز شده است. میبینیم که زمانی در بلاد عربی اوج گرفته و بعدها در آنجا از اوج افتاده است.
زمانی که ما در پاکستان تحصیل میکردیم، برخی از اساتید ما از خوابها و رؤیاهایی حکایت میکردند که علم به ایران بازمیگردد. برخی از این خوابها حاوی بشارت جهت رونق علم در همین قسمت از بلوچستان بود.
روایت شده که ایمان در آخرالأمر به مدینه منوره بازمیگردد؛ ایمان هم که جدا از علم نیست؛ بنابراین نتیجه میگیریم که علم دست آخر به حجاز بازمیگردد.
جناب مولانا، چه شد که شما پس از تحصیل به همراهی و همکاری با حضرت مولانا عبدالعزیز پرداختید؟
چنانکه پیش از این گفتم، آشنایی من با حضرت مولانا از دوران طلبگی شکل گرفته بود و بهمرور این آشنایی و ارتباط بیشتر شد. در سالهای تحصیل در پاکستان، هرگاه به زاهدان بازمیگشتم، جهت دیدار با حضرت مولانا و استفاده، به منزل ایشان نیز رفتوآمد داشتم. درب مهمانخانه منزل ایشان به روی همه باز، و محل مراجعه و رفتوآمد عموم مردم بود. در دیدار با حضرت مولانا از اساتید خود در پاکستان، بهویژه از حضرت مولانا جاجروی رحمهالله، یاد میکردم. به یاد دارم حضرت مولانا همیشه به ما توصیه میکردند که بعد از فراغت بیایید و در این منطقه خدمت کنید و به فعالیت بپردازید. خلاصه اینکه اخلاص، للهیت، تقوا و پرهیزگاری همراه با علم و درایت مولانا عبدالعزیز موجب شده بود بنده اعتقاد بسیار عمیقی به ایشان داشته باشم. همین ارتباط و ارادت به حضرت مولانا موجب شد ایشان نسبت به بنده حسنظن پیدا کنند و اعتماد ایجاد شود تا در خدمت ایشان باشم. خود من احساس میکنم چیزی نداشتم؛ اما اینکه ایشان چه دیدند و چه فکر کردند، آن را الله تعالی بهتر میداند.
در آن سالها چه افراد و شخصیتهایی از نظر فکری و عملی با حضرت مولانا همکاری داشتند و در پیشبرد برنامهها به ایشان کمک میکردند؟
با توجه به اعتماد ویژهای که مردم منطقه به حضرت مولانا داشتند همه آنها سعی میکردند با ایشان همکاری داشته باشند. تمام طوایف منطقه به حضرت مولانا اعتماد داشتند. هر کسی سعی میکرد خود را با ایشان نزدیک کند و اگر حضرت مولانا دستوری به کسی میداد، او سعی میکرد به آن عمل کند. همه همکاری داشتند، بهویژه سادات منطقه که در واگذاری زمین مدرسه نقش مستقیم و مؤثری داشتند. تمام طوایف و افراد معتمد و بانفوذ همکاری داشتند. حضرت مولانا رحمهالله از این بابت هیچ کمبودی احساس نمیکرد. ابتدا که مدرسه شروع به کار کرد، نظر حضرت مولانا این بود که به نوعی تمام طوایف مطرح منطقه را در کار مدرسه سهیم کنیم؛ بنابراین سعی کردیم از هر طایفهای یک عالِم بهعنوان مدرّس استخدام کنیم. مدتی به این شکل عمل کردیم، ولی پس از مدتی به این نتیجه رسیدیم که این شیوه به رشد مدرسه کمک چندانی نمیکند. لذا تصمیم گرفتیم تغییر رویه بدهیم و بهجای اینکه از هر طایفه مطرحی یک نفر را در مدرسه داشته باشیم، از علما و اساتید شایسته و توانمند دعوت به کار کنیم. زمانیکه حضرت مولانا اختیارات و مسئولیت مدرسه را به بنده واگذار کرد، من افرادی را که براساس سیاست قبلی انتخاب شده بودند مرخص کردم، البته بهگونهایکه به آنها برنخورد. از آن پس با رویکرد متفاوتی برنامههای مدرسه را پیگرفتیم و به فکر جذب نیروهای توانا افتادیم و از افرادی دعوت به همکاری کردیم که تشخیص میدادیم بیشتر مفید واقع خواهند شد. از آن تاریخ به بعد شاهد رشد مدرسه بودیم. سیاست قبلی ما بر این اساس بود که اگر تمام طوایف را به نوعی در مدرسه سهیم کنیم، نیاز مالی مدرسه نیز بهتر تأمین خواهد شد، اما بعد متوجه شدیم که تنها کمکهای مالی و مادی موجب رشد مدرسه نمیشود، اصل و اساس در هر مدرسه و مرکز علمی، رشد و رونق علمی و آموزشی آن است، و باید از علما و اساتید توانا و کاردان و مخلص کار گرفته شود تا مدرسه رشد و ترقی پیدا کند. بر همین اساس شخصیتهایی چون مولانا مفتی خدانظر رحمهالله به دارالعلوم زاهدان دعوت شدند. مولانا خدانظر در پاکستان تدریس میکرد و ما به اصرار از ایشان خواستیم که به دارالعلوم زاهدان بیایند. تبحر ایشان بسیار بالا و پایه علمیشان بسیار قوی بود. سابقه درخشانی هم در عرصه تدریس داشتند. وقتی به اینجا آمدند مدرسه رونق گرفت. همچنین از مولانا نذیراحمد سلامی دعوت به همکاری شد. از مولانا عبدالرحمن محبی دعوت شد. از مولانا خدارحم رودینی دعوت شد. این بزرگواران جزو نخستین اساتید دارالعلوم زاهدان هستند. پس از آن مولانا محمدقاسم قاسمی به جمع ما پیوستند. با آمدن این بزرگواران سطح آموزشی مدرسه ارتقا پیدا کرد، و رجوع طلاب علوم دینی سال به سال بیشتر شد.
یکی از دغدغهها و نگرانیهای همیشگی حضرت مولانا عبدالعزیز راجعبه رشد و ترقی این مدرسه بود. در صحرای عرفات و در هرجا و هروقت مبارکی که توفیق دعا داشتند برای پیشرفت مدرسه دعا میکردند.
یکبار من خواب دیدم که در یکی از اتاقهای مدرسه درس حدیث نبوی جاری است و در مدرسه کلاس دوره حدیث دایر شده است. این خواب را برای حضرت مولانا تعریف کردم. خیلی تعجب کرد و گفت یعنی ممکن است روزی ما اینجا دوره حدیث داشته باشیم! در سالهای پایانی حیات مبارکشان، اطمینان حاصل کردند و از شدت نگرانی و اضطرابشان کاسته شد. مدتی خود حضرت مولانا بهصورت مداوم در مدرسه تدریس میکردند. در مدارس دولتی نیز تدریس میکردند، اما در سالهای پایانی از آموزشوپرورش کناره گرفتند و مدتی فقط در مدرسه تدریس کردند. مدرسه وقتی سیر صعودی خود را آغاز کرد مولانا مطمئن شدند. در این دوران مولانا میآمدند و روزی چند ساعت در مدرسه میماندند. ما برای ایشان زیر درختان مدرسه زیرانداز پهن میکردیم و ایشان آنجا مینشستند. در این ایام نمیتوانستند تدریس کنند، اما حضور در مدرسه به ایشان آرامش میداد. تا آن زمان هنوز درس حدیث آغاز نشده بود اما کلاسها و درسهای دیگر پیشرفت خوبی داشت.
جناب مولانا، شما برای پیشبرد برنامههای مدرسه چقدر وقت میگذاشتید و روزهای اول دارالعلوم زاهدان چه حالوهوایی داشت؟
در چند ماه اول آغاز به کار مدرسه من مجرد بودم و بهصورت شبانهروزی در مدرسه اقامت داشتم. تا اینکه تعطیلات عید قربان همان سال فرا رسید و گفتم حالا که مدرسه تعطیل است از فرصت استفاده و ازدواج کنم؛ بنابراین در تعطیلات عید قربان اولین سال تحصیلی مدرسه ازدواج کردم. پس از ازدواج، بازهم شبها در مدرسه اقامت داشتم و آخر هفته به خانه میرفتم. تا اینکه حضرت مولانا به من فرمود نیازی نیست شبها در مدرسه بمانی؛ فرد دیگری را برای نظارت شب در مدرسه بگذار و خودت پیش خانوادهات برو. از آن پس من شبها به خانه میرفتم و صبح خیلی زود از خانه حرکت میکردم تا بتوانم نماز صبح را در مسجد جامع عزیزیه بخوانم. از اول صبح تا نماز عشا در مدرسه بودم و پس از ادای نماز عشا به خانه میرفتم. مولانا احمد را در همین دوران مادرش به مدرسه آورد تا درس بخواند. ایشان از نخستین شاگردان دارالعلوم زاهدان بهحساب میآید. همچنین مولانا عبدالعزیز قلعهبیدی و حاجی عبدالله که از همراهان بنده است، از نخستین شاگردان مدرسه بودند. در سال 1350 ما برنامههای آموزشیمان را از مسجد جامع عزیزیه به مکان فعلی مدرسه منتقل کردیم، و این سرآغازی بود برای شکلگیری دارالعلوم زاهدان. در آن هنگام بنای آن 10 اتاقی که گفتم، تکمیل شده بود و ما درس و تدریس را در آنها آغاز کردیم. مدرسه چهاردیواری نداشت. اینجا دشت همواری بود که فقط 10 اتاق در آن بنا شده بود. بهار که از راه میرسید، دور و اطراف مدرسه سرسبز و باطراوت میشد و منظره بسیار زیبایی بهوجود میآمد. آن زمان مدرسه همسایهای نداشت، به مرور مردم آمدند و دور و اطراف مدرسه ساختوساز شروع شد. ما هم با کمک مردم و طلاب چهارطرف مدرسه را دیوارکشی کردیم. آن زمان فضای مدرسه بسیار محدود بود، بعدها منازل اطراف از مردم خریداری و به مدرسه افزوده شد. بخشی که هماکنون ساختمان جدید مدرسه در آن بنا شده جزو مدرسه نبود. از سال 1350 تا 57 و پیروزی انقلاب، رشد و ترقی مدرسه کم و آرام بود. پس از سال 57 رشد و ترقی مدرسه نمود بیشتر و بهتری پیدا کرد. یکی از دلایل این رشد و ترقی، تحول و انقلابی بود که در کشور رخ داد و مردم احساس آزادی کردند و فضای دینی در کشور تقویت شد. انقلاب اسلامی و نقش فعال و پیشرو علما در آن مقطع، جایگاه اجتماعی علما را ارتقا بخشید و رجوع و اعتماد مردم را نسبتبه آنان بیشتر کرد. بههرحال نظام جدید، صبغه دینی داشت و طبعاً اجلال و اکرام علما در آن بیشتر بود. علما هم پیگیر مسائل و مشکلات مردم شدند، بهویژه حضرت مولانا عبدالعزیز که نقش بسیار فعال و مؤثری داشتند. خلاصه اینکه این عوامل مردم را نیز ترغیب کرد که فرزندان خود را برای تحصیل علم دین به مدارس دینی بسپارند.
جناب مولانا! شیخالحدیث مولانا محمدیوسف حسینپور در مصاحبهای که چند شماره قبل مجله با ایشان داشتیم، در پاسخ به این سؤال ما که «دارالعلوم زاهدان بهعنوان بزرگترین مدرسه دینی منطقه در آغاز فعالیت چه وضعی داشت؟» فرمود: «در آن سالها این مدرسه رونق چندانی نداشت. روزی من خدمت مولانا عبدالعزیز رحمهالله، رسیدم و عرض کردم، مدرسه شما رونق چندانی ندارد و تا زمانیکه در سیستم مدیریتی و آموزشی آن تحوّلی ایجاد نشود، مدرسه راه بهجایی نخواهد برد. فرمودند: به نظر شما چه باید کرد؟ عرض کردم: به یک نیروی جوان مسئولیت بدهید تا بتواند خدمتی به این مجموعه بکند و آن را از حالت فعلی دربیاورد و پیشنهاد کردم که این مسئولیت به مولانا عبدالحمید سپرده شود. مولانا عبدالعزیز بلافاصله جلسهای تشکیل داد و از من خواست در آن شرکت کنم. به گمانم صورتجلسه را نیز من نوشتم. در همان جلسه، مسئولیت اداره مدرسه به مولانا عبدالحمید تحویل داده شد و حضرت مولانا عبدالعزیز خطاب به مولانا یارمحمّد فرمودند: من و شما دیگر پیر شدهایم و اداره امور این مدرسه با ما نمیشود، بهتر است کار را به جوانترها بسپاریم. از آن زمان به بعد بود که روند رو به رشد دارالعلوم زاهدان آغاز شد.» میخواهیم روایت شما را در اینباره بشنویم.
بههرحال من همیشه در مدرسه حضور داشتم و کمبودها و مشکلات را از نزدیک لمس میکردم. راهکارهایی نیز برای رفع کمبودها و مشکلات در ذهن داشتم، اما چون اختیارات کافی نداشتم نمیتوانستم آنها را اجرایی کنم. تا اینکه حضرت مولانا محمدیوسف حسینپور آن پیشنهاد را خدمت حضرت مولانا عبدالعزیز مطرح کرد و گفت شما به این مولوی که شبوروز در مدرسه است و از نزدیک امور مدرسه را کنترل میکند اختیارات بدهید تا هر برنامهای دارد اجرا کند. حضرت مولانا نیز چون پیشرفت مدرسه بزرگترین خواسته و هدف ایشان بود از این پیشنهاد استقبال کرد و در نشستی با حضور مولانا محمدیوسف، مولانا یارمحمد و مرحوم سردار مهراللهخان این موضوع مورد بحث قرار گرفت. سردار مهراللهخان برای شرکت در این جلسه دعوت نشده بود، بلکه برای کار دیگری آمده بود که حضرت مولانا ایشان را با خود به مدرسه آوردند و ایشان در این جلسه حضور داشت. پس از بحث و بررسی صورتجلسه تنظیم و امضا شد و در آن مقرر شد که مسئولیت مدرسه به بنده واگذار شود. به من گفتند از این پس شما در مدرسه مسئول و تصمیمگیر هستی و اجازه نصب و عزل داری. ما فقط از تو میخواهیم مدرسه را در مسیر رشد و ترقی مدیریت کنی.
این نشست و واگذاری مدیریت به حضرتعالی در چه سالی انجام شد؟
قبل از انقلاب، در سال 1356هـ.ش. بود.
چه عاملی باعث شد که شما درحالیکه 30 سال سن داشتید از پذیرش این مسئولیت شانه خالی نکنید و این مسئولیت خطیر را آن هم در حیات حضرت مولانا عبدالعزیز برعهده بگیرید؟
چنانکه گفتم من در طول شبانهروز در مدرسه و با کارهای آن درگیر بودم و کمبودها و مشکلات را حس میکردم؛ بههمینخاطر از پذیرش مسئولیت شانه خالی نکردم تا با داشتن اختیارات برای رفع مشکلات و پیشرفت مدرسه تلاش مضاعف کنم. نه اینکه بخواهم صرفاً اختیاراتی داشته باشم و خودسرانه کاری بکنم، نه چنین قصدی نداشتم. بعد از آنکه اختیارات به بنده واگذار شد حضرت مولانا همچنان سرپرست ما بود و ما به سرپرستی ایشان افتخار میکردیم. تا آخر هم تمام گزارشهای مربوط به عملکردمان را به ایشان ارائه میکردیم. تمام کارها را با مشورت و راهنمایی حضرت مولانا و تحت سرپرستی و توجهات ایشان انجام میدادیم. تمام خیرات و برکاتی که شامل حال ما و دارالعلوم زاهدان شده، نتیجه لطف الله تعالی و دعاهای خیر و اخلاص همان بنده صالح الله است.
خیلیها معتقدند که دارالعلوم زاهدان پس از این اتفاق روند رو به رشدی داشته و توانسته عملکرد موفقی را از خود نشان بدهد. نظر حضرتعالی در اینباره چیست؟
در مورد موفقیت این مرکز و مجموعه دستاندکاران آن، باید عرض کنم اگر دوستانی احساس میکنند که ما توفیقاتی داشتهایم تمام آنها از جانب الله تعالی و عنایت و رحمت پروردگار بوده است و نتیجه دعاهای خیر و اخلاص مولانا عبدالعزیز رحمهالله. ایشان اساس این مدرسه را با اخلاص گذاشته و راهنمای ما پروردگار متعال بوده است. ما از خودمان چیزی نداشتهایم و پس از رحلت حضرت مولانا همیشه این خواسته را داشتهایم که الله تعالی ما را ضایع نکند. خود حضرت مولانا نیز میفرمودند که خداوند شما را ضایع نمیکند. ما هم همواره به این نکته امیدوار بودهایم. بههر حال مولانا عبدالعزیز رحمهالله پایه و پشتوانه مستحکم و کوه شامخ و استوار و شخصیت بسیار برجسته و گرانقدری بود، و وقتی ما ایشان را از دست دادیم، احساس کردیم که همه ما یتیم شدیم. حضرت مولانا در دوران بیماری برای ما این شعر را که یک اعرابی برای حضرت عبداللهبن عباس رضیاللهعنهما در فقدان پدر بزگوارش خوانده بود، میخواند: «واصْبر فإن الصبر رعیتی بعد صبر رأسی/ والله خیر لک من عباسی». منظور حضرت مولانا هم این بود که اگر من از دنیا بروم، الله تعالی برای شما بهتر و نافعتر از من است.
پس از آنکه اختیارات به شما واگذار شد خود حضرت مولانا عبدالعزیز چقدر خود را درگیر کارهای مدرسه میکردند؟
قبل از انقلاب مولانا مرتب در مدرسه تدریس داشت، اما بعد از انقلاب باتوجه به اینکه حجم کارها و مسئولیتهای ایشان بالا رفت، تدریس نمیکردند، اما مرتب در مدرسه حضور مییافتند و ما مرتباً گزارش کار همه بخشها را به ایشان ارائه میکردیم. هر ماه گزارش میدادیم که چقدر به مدرسه کمک مالی شده و به چه میزان ما هزینه کردهایم. گزارش برنامههای آموزشی مدرسه را نیز به ایشان ارائه میکردیم. اگر قصد داشتیم استاد و مدرسی جذب کنیم، با وجود اینکه ایشان میفرمودند هر چه را صلاح میدانی به آن عمل کن، بازهم با ایشان مشورت میکردیم و در صورت نظر مساعد ایشان اقدام به استخدام میکردیم. بهطور کلی سعی میکردیم بر حسب راهنماییهای ایشان پیش برویم.
مولانا یارمحمد ریگی (رخشانی) رحمهالله در آن زمان چه جایگاه و نقشی در دارالعلوم زاهدان داشتند؟
مولانا یارمحمد رحمهالله در بنیانگذاری مدرسه با مولانا عبدالعزیز همگام و همراه و در واقع بازوی ایشان بودند. تا قبل از واگذاری مسئولیت به بنده، ایشان در کنار مولانا عبدالعزیز در تصمیمگیری امور مدرسه نقش بیشتر و فعالتری داشتند. پس از آن هم همواره به مجموعه ما محبت و اعتماد داشتند. البته در آن زمان در مدرسه تدریس نمیکردند، اما اطمینان خاطر داشتند که فعالیتهای اداری و آموزشی در مدرسه به نحو خوبی پیش میرود. گهگاهی به اتفاق حضرت مولانا به مدرسه میآمدند و در جریان امور قرار میگرفتند. بعدها ایشان تصمیم گرفتند در مدرسه تدریس کنند. مولانا یارمحمد مدتی در مدارس دولتی تدریس میکردند و وقتی خواستند اینجا تدریس کنند، ما از تصمیمشان استقبال کردیم و یکی دو درس به ایشان واگذار کردیم. ایشان تا سال 1391، یعنی یک سال قبل از وفاتشان در دارالعلوم تدریس میکردند.
لطفا در مورد سابقه حضور مولانا مفتی خدانظر رحمهالله در دارالعلوم زاهدان توضیح دهید، اینکه ایشان در طول مدت همکاری خود منشأ چه خدمات و برکاتی در دارالعلوم زاهدان بودند.
مولانا مفتی خدانظر رحمهالله را من از قبل، از دوران تحصیلم در پاکستان میشناختم. ایشان مدتی در شهر لارکانه ایالت سند در مدرسه مولانا غلامرسول عباسی رحمهالله درس خوانده بود، پس از آن به شهر ملتان ایالت پنجاب رفته و در مدرسه قاسمالعلوم از محضر مولانا مفتی محمود رحمهالله استفاده کرده و از آنجا فارغالتحصیل شده بود. پس از فراغت، ایشان به درخواست مولانا غلامرسول عباسی جهت تدریس به شهر لارکانه رفته بود و بیش از یک دهه در آنجا تدریس کرده بود. وقتی من در ایالت پنجاب درس میخواندم، طلابی که از ایالت سند به پنجاب میآمدند، از ایشان تعریف میکردند و میگفتند که ایشان عالم برجسته و استاد ماهری است. بسیاری از طلاب این منطقه نزد ایشان میرفتند و پیش ایشان زانوی تلمذ میزدند. پس از تدریس در ایالت سند، ایشان چند سالی در شهر کویته ایالت بلوچستان به اصرار مولانا قاری غلامنبی رحمهالله در مدرسه ایشان نیز تدریس کردند.
دقیقاً به یاد ندارم اما به نظرم از همان زمانیکه ایشان در پاکستان تدریس میکردند ما پیگیر حضورشان در دارالعلوم زاهدان بودیم و از ایشان میخواستیم به جمع اساتید این مدرسه بپیوندند. یکبار که ایشان جهت دیدار با خویشاوندانشان از پاکستان به زاهدان آمده بودند، به دیدارشان رفتیم و از ایشان تقاضا کردیم به دارالعلوم زاهدان بیایند و اینجا تدریس کنند. سرانجام ایشان این پیشنهاد را پذیرفتند و به دارالعلوم آمدند. بههرحال ایشان عالِم باتجربه و بلندپایهای بودند. زمانی هم که به دارالعلوم زاهدان آمدند کمی بیش از 50 سال سن و سالها تجربه کار علمی و تدریس داشتند. وقتی هم دارالإفتای دارالعلوم زاهدان راهاندازی شد، در کنار تدریس، مسئولیت دارالإفتاء نیز به ایشان واگذار شد. بههرحال حضور ایشان در دارالعلوم زاهدان خیرات و برکات بسیاری را برای این مدرسه و مردم این منطقه در پی داشت.
از مولانا حاجی غلاممحمد سربازی پدر بزرگوار حافظ محمداسلام برایمان بگویید، ایشان چه مسئولیتی در مدرسه داشتند؟
ایشان هم تدریس میکرد و هم حسابدار مدرسه بود. در مدرسه مقیم بود، اتاق کوچکی داشت که تمام دفاتر حسابداری را در آنجا روی هم چیده و نگهداری میکرد. ایشان انسانی باخدا و مخلص بود. شیفته مولانا عبدالعزیز رحمهالله بود و ارادت و اعتقاد عجیبی به ایشان داشت؛ چون هم شاگرد حضرت مولانا بود و هم بهخوبی ایشان را میشناخت. واقعاً به مولانا ارادت داشت. مولانا عبدالعزیز را ولیامر خود میدانست و بر خود لازم میدانست که هر دستور ایشان را بدون چونوچرا اجرا کند. حضرت مولانا از ایشان خواست از منطقه سرباز به اینجا بیاید، هم تدریس کند و هم حسابهای مالی مدرسه را کنترل نماید. مولانا عبدالعزیز شناخت کاملی از روحیات ایشان داشتند و بهخوبی میدانستند که ایشان چقدر امانتدار و امین است. میفرمودند از حاجی غلاممحمد بهخوبی استفاده کنید. ایشان حسابداری بسیار دقیق بود. اکنون هم فرزند رشید ایشان جناب حافظ محمداسلام ماشاءالله حسابدار بسیار دقیق و کاردانی است. طی سالهایی که ایشان در دارالعلوم زاهدان خدمت کرده ما جز امانتداری و حسابرسی دقیق چیز دیگری از ایشان ندیدهایم. جناب حافظ محمداسلام پس از فارغالتحصیل شدن به اینجا آمد. ابتدا فقط تدریس میکرد و بعدها مسئولیت حسابداری نیز به ایشان واگذار شد. همانگونهکه گفتم حسابدار اول ما مرحوم حاجی غلاممحمد رحمهالله بود. بعد از ایشان تا مدتی مولانا نذیراحمد سلامی این مسئولیت را به عهده گرفت و پس از ایشان حافظ محمداسلام عهدهدار این مسئولیت شد و تا حال نیز این مسئولیت بر عهده ایشان است.
مولانا نذیراحمد سلامی در مقطعی ناظم و معاون آموزشی مدرسه نیز بوده است؟
بله بعد از انقلاب مشغولیتهای حضرت مولانا عبدالعزیز زیاد شد و در نتیجه حجم کارهایی که من در مدرسه باید انجام میدادم، بالا رفت. در چنین موقعیتی ما از مولانا نذیراحمد در قسمت ثبتنام طلاب خدمت گرفتیم و بسیاری از مسئولیتهای آموزشی به ایشان واگذار شد. مولانا نذیراحمد چند سالی هم مسئول بخش آموزشی و ثبتنام طلاب و هم حسابدار مدرسه بود و هم تدریس میکرد. پس از ایشان، مولانا محمدقاسم مسئولیت بخش آموزشی را به عهده گرفت. زمانیکه مولانا مفتی خدانظر رحمهالله از دنیا رفت، مسئولیت دارالافتاء به مولانا محمدقاسم واگذار شد و ما مولانا عبدالغنی بدری را بهعنوان معاون آموزشی مدرسه تعیین کردیم.
شهید مولانا عبدالملک، فرزند بزرگوار حضرت مولانا عبدالعزیز رحمهالله، چه نقشی در امور دارالعلوم زاهدان داشت؟
ایشان در مدرسه عزیزیه سرباز، مدرسه عینالعلوم گشت سراوان و چند سال در دارالعلوم کراچی تحصیل کرده بود. سپس برای ادامه تحصیل به جامعه اسلامیه مدینه منوره رفته و چند سال در آنجا تحصیل کرده بود. پس از بازگشت به کشور در آموزش و پرورش استخدام شد و در دبیرستانهای زاهدان تدریس میکرد. من از ایشان دعوت کردم که در دارالعلوم نیز تدریس کند که پذیرفت و چند سالی تدریس کرد. بعدها چون مقداری در برنامه تدریس ایشان در دارالعلوم و مدارس دولتی تعارض پیش آمد مولانا عبدالعزیز فرمودند شما با خود ایشان دراینباره مشورت کنید که یا بهطور کامل در اینجا تدریس کند یا کامل به خدمت در آموزش و پرورش بپردازد، ولی بهتر است که ایشان از آموزش و پرورش جدا نشود؛ زیرا لازم است ما در آن بخش هم افراد داشته باشیم. حضرت مولانا راضی نبودند که ایشان از فعالیت در آن بخش جدا شود؛ بنابراین مولانا عبدالملک با توجه به نیازها و ضرورتها، تدریس در مدارس و دبیرستانهای دولتی را ترجیح داد.
جناب مولانا، میخواهیم از زبان شما بیشتر با شخصیت شهید مولانا عبدالملک رحمهالله آشنا شویم.
مولانا عبدالملک انسان بسیار روشنی بود و دنیا را بیشتر گشته بود. عالم فعال و روشنی بود. دید وسیعی داشت و انسان بسیار شجاع و دلیری بود. از سرمایه نشاط و جوانی برخوردار بود و شخصیت زبدهای بهحساب میآمد. برای مطالبه حق و حقوق مردم و رفع تبعیض و بیعدالتی بسیار تلاش میکرد و انسان مبارزی بود، برهمیناساس بسیاری از مسائل را نمیتوانست تحمل کند. بیشتر با نسل جوان جامعه در ارتباط بود و قوت قلبی برای جوانان بود. به جوانان امید میبخشید. همانگونهکه فرزند مولانا عبدالعزیز بود بازوی ایشان هم بهحساب میآمد. به گوشه و کنار ایران سفر میکرد، به تمام مناطق سنّینشین سر میزد و جویای وضعیت مردم میشد.
یکی از ویژگیهای دارالعلوم زاهدان این است که در کنار آن مسجد جامع مکی واقع شده است؛ در مورد مسجد مکی و چگونگی تأسیس آن توضیح بفرمایید.
زمانیکه مدرسه در مکان فعلی آغاز بهکار کرد، مدتی ما در یکی از اتاقهای مدرسه نماز اقامه میکردیم. در بهار و تابستان و روزهایی که هوا مناسب بود در فضای باز روی شنها و زمینی هموار نماز میخواندیم. در آن روزها تعداد مقتدیها اندک بود. بهمرور که خانههای اطراف مدرسه بیشتر شد به تعداد نمازگزاران نیز افزوده شد. در این وقت ما به فکر تأسیس مسجدی کنار مدرسه افتادیم. این شد که ما این زمین را برای تأسیس مسجد در نظر گرفتیم و افراد صالحی که زمین در اختیار داشتند، آنرا به ما واگذار کردند. در آن زمان خیابان خیامی در کنار این زمین وجود نداشت، ولی در نقشه شهری این خیابان تعریف شده بود. حضرت مولانا همت کردند و زمین نسبتاً وسیعی برای مسجد در نظر گرفتند. اطراف زمین مسجد، زمینهای خالی وجود داشت و ساختوسازی نشده بود. افرادی هم که آن زمینها را در اختیار داشتند با کمال میل اجازه میدادند که ما آنها را به زمین مسجد اضافه کنیم، اما گفتیم همین زمین خودش دنیایی است و نیازی نیست که زمینهای اطراف را اضافه کنیم. بنیاد اولیه مسجد در زمینی به مساحت 600 مترمربع گذاشته شد. جالب اینکه وقتی مردم آمدند و خطهایی را که برای پیکنی روی زمین کشیده شده بود، دیدند، تعجب کردند و گفتند: اینها میخواهند در این زمین چهکار کنند؟! علت تعجب آنها هم این بود که در آن زمان در زاهدان مسجدی که مساحت آن 600 مترمربع باشد وجود نداشت. اما حضرت مولانا همیشه بلندهمت و آیندهنگر بود. بههرحال این مسجد ساخته شد و درواقع خداوند متعال آن را ساخت و به پایه تکمیل رساند. بنای اولیه مسجد ساده و معمولی بود و همان بنّایی که ده اتاق مدرسه را ساخته بود، ساختمان مسجد را نیز وی ساخت. پس از مدتی تقریباً در سالهای 1357 و 58، معماری از پاکستان دعوت شد و دو مناره و محراب مسجد با الهام از معماری مساجد هند و پاکستان ساخته شد.
زمانی که ساختمان مسجدجامع عزیزیه را بهعلت کمبود جا و به منظور توسعه بیشتر تخریب کردیم، نماز جمعه در سال 1365 به مسجد مکی منتقل شد. بهمرور که تعداد نمازگزاران و شرکتکنندگان در نمازجمعه بیشتر شد، ابتدا از طرف قبله و پس از آن از طرف شمال و جنوب ساختمان مسجد را توسعه دادیم. تا اینکه مساحت آن به چیزی بیش از 2000 مترمربع رسید. بعدها که با کمبود جا مواجه شدیم در صحن مسجد با سازههای فلزی سایبان درست کردیم. در ادامه نیز با کمبود جا مواجه شدیم که مجبور شدیم منازل واقع در قسمت شرق مسجد را خریداری کنیم و بهصورت خیلی جدی پروژه توسعه مسجد را دنبال کنیم. تقریباً هفت باب منزل خریداری و آنها را تخریب کردیم و زمین آنها را به مسجد افزودیم. بهیاد دارم آخرین منزل را به قیمت گزافی در آن روزها خریداری کردیم. این قسمت از پروژه که تقریباً به نتیجه رسید، به فکر اجرای پروژه تکمیلی و نهایی افتادیم و زمینهای سمت قبله مسجد را تا جاییکه امکان داشت خریداری کردیم. در این زمان قیمت زمین خیلی بالا رفته بود. بدینترتیب یک بلوک کامل با مساحت یک هکتار در حد فاصل خیابان توحید تا خیابان رازی به موازات خیابان خیام، در محدوده مسجد جامع مکی زاهدان قرار گرفت و در سه طبقه با سیهزار زیربنا ساخته شد.
در مورد انتخاب نام «مکّی» برای این مسجدجامع اگر توضیحی هست لطفاً بفرمایید.
زمانی که این مسجد در حال ساخت بود، تصمیم گرفته شد که منزل حضرت مولانا از کنار مسجد نور در خیابان فعلی رزمجومقدم، به مکانی نزدیک مدرسه منتقل شود. در مکانی که هماکنون مسجد مدنی واقع است یکی از مقتدیان و ارادتمندان حضرت مولانا قطعه زمینی را برای بنای مسجد و زمینی را برای بنای منزل در اختیار ایشان گذاشت. حضرت مولانا مسجدی را آنجا ساخت و نام آن را مسجد مدنی گذاشت و این مسجد را مسجد مکّی نامید. در واقع نامگذاری این دو مسجد با الهام از نام دو شهر مقدس مکه و مدینه انجام گرفت. تعلق خاطری که حضرت مولانا عبدالعزیز با حرمین شریفین داشت باعث انتخاب این نامها برای این دو مسجد شد.
دارالعلوم زاهدان همچون مسجد جامع مکی، همگام با رشد علمی و معنوی، از نظر ظاهری و عمرانی نیز تحول چشمگیری در سالهای اخیر داشته است. پرداختن به این موضوع چقدر برای شما اهمیت داشته و تا چه حد فکر و ذهن شما را به خود مشغول کرده است؟
بههرحال همواره یکی از آرزوها و خواستههای ما این بوده که مسجد و مدرسه با توجه به اینکه بسیاری از مسلمانان به آن امید بستهاند و برای تحصیل علم به اینجا مراجعه میکنند، در کنار پیشرفت علمی و آموزشی و رشد معنوی از نظر ظاهری هم متحول شود و روزبهروز پیشرفت کند. مولانا عبدالعزیز رحمهالله هم به ما توصیه کردند که شما هیچوقت کار ساختوساز را در مدرسه تعطیل نکنید؛ اگر روند کارها کند بود اشکال ندارد، مهم آن است که از جریان نیفتد؛ حتی اگر در حد اینکه فقط یک بنّا مشغول باشد کار ساختوساز را ادامه دهید. بر اساس این توصیه اولین پروژه عمرانی ما پس از وفات مولانا عبدالعزیز تکمیل بنای ساختمان آجرسفال در غرب دارالعلوم بود. کلنگ احداث این ساختمان را تقریباً ما در ایام بیماری حضرت مولانا به زمین زدیم. زمانی که بیماری مولانا شدت یافت، برای مدتی کار را تعطیل کردیم. مولانا که به دیار باقی شتافت، حسب وصیت ایشان کار تکمیل این بنا را از سر گرفتیم.
در حیات مولانا ما چهار اتاق همردیف آن ده اتاق سابق ساختیم. همین اتاقهایی که تا حال در وسط صحن مدرسه قرار دارند. همچنین در همان دوران در قسمت شمال مدرسه جایی که هماکنون ساختمان اداری و آموزشی جدید بنا شده است، یک سالن غذاخوری و آشپزخانه ساختیم. چند اتاق هم در قسمت شمال غرب مدرسه بهصورت ردیفی ساختیم که تا همین چند سال قبل وجود داشتند. بعدها ما طرح توسعه دارالعلوم را در قسمت شرق مدرسه طراحی کردیم و منازلی را که در آن قسمت بود از مردم خریداری و پس از تخریب و گودبرداری، پروژه ساختمانی جدیدی را برای ساخت خوابگاه طلاب و کلاسهای درس آغاز کردیم. یکی از بزرگترین آرزوهای ما این بوده و هست که بناهای مورد نیاز مدرسه ساخته و به سرانجام برسد و خداوند متعال این بناها را به بارگاه خودش بپذیرد. خواسته و آرزوی دیگر ما این بوده که بنای مسجد به پایه تکمیل برسد. فاز اول پروژه توسعه مسجد که به پایان رسید، نقشه کامل مسجد طراحی شد و ما پس از اینکه موفق شدیم بسیاری از نواقص و عیوب کارمان را در فاز اول شناسایی و برطرف کنیم، فاز دوم این پروژه را آغاز کردیم. ابتدا تصمیم داشتیم پس از اینکه مقداری از هزینهها تأمین شد کار را شروع کنیم؛ اما سرانجام به این نتیجه رسیدیم که تا زمانیکه ما کار را بدون هیچ هزینهای با توکل بر امدادهای الله تعالی شروع نکنیم، کار پیش نخواهد رفت. ابتدا خیلی تلاش کردیم و به افراد مختلفی مراجعه کردیم، نقشه مسجد را به این و آن نشان دادیم و از هزینهها سخن گفتیم، اما هیچ نتیجهای حاصل نکردیم و بالاخره تصمیم گرفتیم با چنده (اعانه) و جمعآوری کمک از عموم مردم کار را شروع کنیم، شروع هم کردیم و الله تعالی به همین شکل کار را پیشبرد.
نکته بسیار مهم و قابل ذکر، نقش این دو مرکز (مسجد جامع مکّی و دارالعلوم زاهدان) در مدیریت مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه است، در اینباره بیشتر توضیح دهید.
الحمدلله هم نقش مسجد جامع مکّی و هم نقش مدرسه و دارالعلوم زاهدان در جامعه بهویژه بعد از پیروزی انقلاب بسیار پررنگ بوده است. در واقع اعتماد و امید مردم به این دو مرکز از همان ابتدا خیلی زیاد بود، چون مولانا عبدالعزیز نقش تأثیرگذاری در کل جامعه اهلسنّت ایران داشت. بعد از حضرت مولانا عبدالعزیز اعتماد و امید مردم همچنان به این دو مرکز باقی ماند. اهلسنّت از سطح ایران به اینجا میآیند. از جاهای دیگر هم میآیند. در مراسم نمازجمعه و دیگر گردهماییها مشکلات و مسائل مردم مطرح میشود. همچنین مسائل روز و مباحث مربوط به نیازهای روز جامعه مطرح میشود. این نکات موجب شده شهرت و آوازه این دو مرکز به همهجا برسد. برگزاری همایش سالانه دانشآموختگی طلاب دارالعلوم زاهدان هم در این زمینه نقش اساسی داشته است. بهجز برگزاری همایش دانشآموختگی طلاب، در مناسبتها و فرصتهای دیگر هم شخصیتهای دینی، علمی، سیاسی و اجتماعی برجسته و نیز مسئولان دولتی و نمایندگان مجلس به اینجا تشریف آوردهاند.
این دو مرکز نقطه امید و اعتماد جامعه اهلسنّت است. نه تنها اهلسنّت بلکه برای برادران اهلتشیع نیز امیدبخش است. بخش قابل توجهی از برادران اهلتشیع و ایرانی که دید بازی دارند و از سعه صدر برخوردارند، وقتی احساس کردند که اینجا دید وسیعی وجود دارد، رویکرد اعتدالی حاکم است، کسانی که اینجا فعالیت میکنند دوراندیشاند و جهانی فکر میکنند، به این نتیجه رسیدند که با این مرکز در ارتباط باشند. بسیاری از شخصیتهای سیاسی و رجال مملکت با ما ارتباط نزدیک برقرار کردهاند. اینجا بدون اینکه در نظر گرفته شود که حق به چه کسی تعلق میگیرد، واقعیتهای موجود در جامعه مطرح و از حق و عدالت دفاع میشود. اگر خدایناکرده جایی به برادران شیعه هم ظلم شود، از اینجا فریاد حقخواهی سر داده میشود. بهطور کلی اگر مسلمانان مورد ظلم و ستم واقع شوند، حتی اگر جایی غیرمسلمانان مورد ظلم و ستم قرار بگیرند، اینجا از حق و حقوق آنها دفاع میشود. این نکات در برجسته شدن نقش این مرکز خیلی تأثیرگذار بوده است.
در شرایط فعلی مدارس دینی چه رسالتی بهدوش دارند، چه فعالیتهایی باید بکنند تا بهتر جوابگوی نیازهای جامعه باشند، بهطور کلّی چه برنامههایی باید داشته باشند؟
روح هر فعالیت دینی و هر مدرسهای للهیت و اخلاص است. تمام کارها باید برای خداوند متعال انجام بگیرد. انگیزه کسب رضایت و خشنودی خداوند متعال و نصرت دین مدنظر باشد. این نخستین عاملی است که باعث رشد هر مرکز دینی و مدرسهای میشود. نکته مهم دوم این است که اساتید و تمام دستاندرکاران هر مدرسه پایبند اعمال عبادی و ذکر و یاد الله تعالی باشند و با خداوند متعال تعلق و ارتباط مستحکمی داشته باشند. با یکدیگر هم ارتباط و همدلی و همگرایی داشته باشند و با هم مشورت کنند و نظرات یکدیگر را جویا شوند. از همکاران و دیگر اساتید مدرسه در پیشبرد کارها و برنامهها نظرخواهی شود.
نکته مهم دیگر این است که در تمام زمینهها «تقوا» مدنظر قرار گیرد و لحاظ شود. اموال و داراییهای مدرسه ضایع و حیفومیل نشود. از داراییهای مدرسه سوءاستفاده نشود. از گناهان پرهیز شود. امانتداری رعایت شود. تمام این مسائل اگر مراعات شود خداوند متعال هر مدرسهای را به پیشرفت و بالندگی میرساند. از اساتید با تجربه و توانمند در مدرسه کار گرفته شود. اساتید فرمایشی و سفارشی نباشند. اینگونه نباشد که براساس سفارش یک فرد سرشناس، استادی به خدمت گرفته شود. باید معیار گزینش اساتید و مدرسان، شایستگی و توانمندی آنان باشد تا بتوانند حق تدریس را ادا کنند و حق طلاب ضایع نشود. نکته مهم دیگر اینکه همیشه برای رشد و ترقی مدرسه دعای خیر کنند.
منبع: فصلنامه ندای اسلام. ش:55-56